تهیه، ترجمه و تنظیم: پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
حق تعالى پیکر ما آفرید
وز رسالت در تن ما جان دمید
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما، آیین ما
از رسالت صد هزار ما یک است
جزو ما از جزو ما لا ینفک است
آن که شأن اوست «یهدى من یُرید»
از رسالت حلقه گرد ما کشید
حلقه ملت محیط افزاستى
مرکز او وادى بطحاستى
ما ز حکم نسبت او ملّتیم
اهل عالم را پیام رحمتیم
از میان بحر او خیزیم ما
مثل موج از هم نمى ریزیم ما
از رسالت همنوا گشتیم
ما همنفس هم مدّعا گشتیم ما
زنده هر کثرت ز بند وحدت است
وحدت مسلم ز دین فطرت است
پس خدا بر ما شریعت حتم کرد
بر رسول ما رسالت ختم کرد
لا نبى بعدى ز احسان خداست
پرده ناموس دین مصطفى است
قوم را سرمایه قوّت ازو
حفظ سرّ وحدت ملت ازو
حق تعالى نقش هر دعوى شکست
تا ابد اسلام را شیرازه بست
قوّت او هر کهن پیکر شکست
نوع انسان را حصار تازه بست
تازه جان اندر تن آدم دمید
بنده را باز از خداوندان خرید
امّتى از ما سوى بیگانهاى
بر چراغ مصطفى پروانهاى
امّتى از گرمى حق سینه تاب
ذرّه اش شمع حریم آفتاب
حُریّت زاد از ضمیر پاک او
این مى نوشین چکید از تاک او
مرسلان و انبیا آباى او
اکرم او نزد حق اتقاى او
کل مؤمن اخوةُ اندر دلش
حریّت سرمایه آب و گلش
همچو سرو آزاد فرزندان او
پخته از قالوا بلى پیمان او
جلوه او قدسیان را سینه سوز
بود اندر آب و گل آدم هنوز
مسلم استى دل به اقلیمى مبند
گم مشو اندر جهان چون و چند
مى نگنجد مسلم اندر مرز و بوم
در دل او یاوه گردد شام و روم
دل به دست آور که در پهناى دل
مى شود گم این سراى آب و گل
امّت مسلم ز آیات خداست
اصلش از هنگامه قالوا بلى است
تا خدا «ان یطفئوا» فرموده است
از فسردن این چراغ آسوده است
ما که توحید خدا را حجّتیم
حافظ رمز کتاب و حکمتیم
زانکه ما را فطرت ابراهیمى است
هم به مولا نسبت ابراهیمى است
در جهان بانگ اذان بوده ست و هست
ملت اسلامیان بوده ست و هست
عشق از سوز دل ما زنده است
از شرار «لا اله » تابنده است[1]
هر ساله میلیونها نفر از مسلمانان با حلول ماه ربیع به یاد میلاد مسعود محبوب دلهایمان محمد مصطفی(ص) آیینهای مولودخوانی برگزار مینمایند، تردیدی نیست که این یادبودها تأثیر فراوانی بر دلهای مسلمانان میگذارد. حبّ و دوستی پیامبر را دلها صد چندان مینماید؛ چرا که پیامبر رحمتی است برای همهی بشریت و بهویژه مسلمانان. پیامبر خاتم بود که اسلام را به ما هدیت نمود و آیات قرآنی بر قلب مبارک وی- که از آسمانها و زمین و کوهها باصلابتتر بود- فرود آمدند و از طریق ایشان بود بخشی از بشریت حقگرایانه روی به وجه آفریدگار هستی نهاد و دلها تسلیم و منقاد الله (ج) شده و خدواندگار یکتا از شرک تنزیه گردید و انسان از قید و بند اسارت، پستی و بردگی مادی و معنوی ماسوی الله آزاد گشته و بندهی خدای خالقِ آمر گردید.
هر فرد مسلمانی رحمت و فضل بیپایان هدایت شدن به شاهراه خوشبختی خداوند را که به وسیلهی این پیامبر بزرگ بدان رهنمون گشته است با تمام وجود احساس مینماید و ما شمّهای از این احساسات پاک را تقدیم حضورتان مینماییم. باشد که قبول افتد.
ما مسلمانان احساس مینماییم و یقین داریم که خداوند متعال، ریسمان نجات را به سوی ما فرو فرستاده و ما را بهوسیلهی این دین مبین و حبل المتین رستگار نموده و از هلاکتها و گمراهیهای ناشی از جهل و ظلم، به نور ایمان هدایت نمود و ترس و اندوه را از جان مؤمنان پرهیزگار دوست و ولی راستین خود، دور نموده است.
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنْ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»[2] یعنی: خداوند متولّی و عهده دار (امور) کسانی است که ایمان آوردهاند. ایشان را از تاریکیهای (زمخت گمراهی شکّ و حیرت) بیرون میآورد و به سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون میشود. و (امّا) کسانی که کفر ورزیدهاند، طاغوت (شیاطین و داعیان شرّ و ضلال) متولّی و سرپرست ایشانند. آنان را از نور (ایمان و فطرت پاک) بیرون آورده به سوی تاریکیهای (زمخت کفر و فساد) میکشانند. اینان اهل آتشند و در آنجا جاویدانه میمانند. و نیز میفرماید: «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[3] (این قرآن) کتابی است که آن را برای تو فرستادهایم تا این که مردمان را (در پرتو تعلیمات آن) با توفیق و تفضّل پروردگارشان، از تاریکیها (و گمراهیهای کفر و نادانی) به سوی نور (و روشنائی ایمان و دانائی) بیرون بیاوری، (یعنی که) به راه خدای چیره ستوده در آوری....
«زندگی واقعی» بدون اسلامی که هادی و محبوبمان محمد -صلى الله علیه وسلم- آنرا آورده است؛ تحقّق نمیپذیرد، زندگی حقیقیای صرفاً در زیست فیزیولوژیکی که با خوراک، نوشیدنی و تولید مثل ادامه مییابد، خلاصه نمیشود؛ بلکه اینها مظاهر حیات حیوانی است و «زندگی حقیقی» تنها با پیروی از قرآن و وجود خشیت پروردگار[4] در سویدای دلها و نهایتاً با تزکیهی نیروی علم و اراده که هریک جوانب و شاخههای فراوانی را در برمیگیرند، به دست میآید.
انسان با فطرت خداگرایی که دارای ایدهآلها و ارزشها و رسالت است از سایر آفریدهها متمایز است و متوجّه این حقیقت بزرگ است که مخلوقی است مأمور و برای هدف ارجمندی که همان خلافت، عبودیت و عبادت است آفریده شده است.
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[5] من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام. و در نتیجه قدر مشترک انسان با حیوانات و موجودات فاقد علم و اراده، حیات واقعی را برای انسان به ارمغان نیاورده است؛ چرا که خداوند متعال حیات حیوانی و انسانی را از همدیگر مشخص نموده است: «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ»[6]خداوند کسانی را که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند، به باغهائی از بهشت داخل میگرداند که رودبارها و چشمهسارها در زیر (کاخها و درختهای) آن روان است. در حالی که کافران (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) بهره و لذت میبرند و همچون چهارپایان (بی خبر و غافل از سرانجام کار) میچرند و میخورند، و (پس از بدرود حیات و گام نهادن به آخرت) آتش دوزخ جایگاه ایشان است.
همچنین خداوند متعال با بیرون آوردن ما از تاریکیهای نادانی به نور هدایت؛ ما را از مرگ واقعی که همان عدم شکوفایی دو نیروی علم و اراده که کارکرد اولی منجر به ایجاد ایمان در قلب و تزکیه و رشد دومی منجر به تولید عمل شایسته خواهد شد، رهانیده است همچنانکه قرآن فرموده است:
«أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»[7]. آیا کسی که (به سبب کفر و ضلال همچون) مردهای بوده است و ما او را (با اعطاء ایمان در پرتو قرآن) زنده کردهایم و نوری (از مناره ایمان) فرا راه او داشتهایم که در پرتو آن، میان مردمان راه میرود (و چشم او را روشنائی، گوش او را شنوائی، زبان او را توان گفتار، و دست و پای او را قدرت انجام کار میبخشد) مانند کسی است که به مَثَل گوئی در تاریکیها فرو رفته است (و تودههای انباشته ظلمتکده کفر او را در خود بلعیده است و شبح بی جان و بی اندیشه و بی تکانی از او برجای نهاده است) و از آن تاریکیها نمیتواند بیرون بیاید؟ همان گونه (که خداوند ایمان را در دل ایمانداران آراسته است، کفر و ضلال را در دل ناباوران پیراسته است و) اعمال کافران در نظرشان زیبا جلوه داده شده است.
و رسول اسلام -صلى الله علیه وسلم- رحمتی برای ثقلین (جنّ و انسان) و نیز همهی آفریدههاست؛ چرا که نبوّت به ایشان ختم گردید و کتابی بعد از قرآن نخواهد آمد و دینی نیز با آمدن اسلام- تا قیامت-نخواهد آمد. «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»[8] (ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم.
پیامبر(ص) اسوهی حسنه و قدوهی پاک
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»[9] سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوه پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند.
بهترین نکتهای که در آیینهای یادبود پیامبر(ص) باید بهیاد داشته باشیم این است که در هر چیزی از امور زندگیمان به ایشان تأسّی جوییم و سنّت شریفش را در واقع عملی خود احیا نماییم و مطابق سنّت نبوی در همهی شئون زندگی با فرزندان، نوادگان، همسایگان، همکاران و....در ادارات، مساجد، باشگاهها و....برخورد نماییم.
شایسته است که از سیرهی مبارک آن حضرت(ص) در جوانب زیر الهام بگیریم:
ایمان به دعوتی که خداوند ما را بدان مشرّف نموده و ما را ملزم به انجامش نموده است، ایمانی که همهی شبههها را میزداید و همهی موانع پیشاروی آنرا کنار میزند، این شفافیت و روشنی ایمان سبب تلألوی نور در دل و افزایش نیرو در یقینهاست و ما تلاش میکنیم که همواره این ایمان را افزایش داده و در توسعهی این هدایت کوشا باشیم؛ «وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْواهُمْ»[10] کسانی که راهیاب شدهاند، خداوند بر راهیابی ایشان میافزاید و تقوای لازم را بدیشان عطاء مینماید.
اسلام را به گونهای بفهمیم که پیامبر بر ما عرضه نموده است؛ بهطوریکه معانی و اصطلاحات آن دچار التباس و آشفتگی نشوند. و ما نیز دست به تأویل و فلسفهبافیها نزنیم و همراه و هماهنگ با احکام شرع باشیم و تلاش نماییم از روش صحابه(رض) که واجد روشی سلیم برای فهم صحیح از قرآن و تعامل با احکام شرع و مقاصد اسلام در همهی جوانب زندگی –بدون افراط و تفریط- بودند، بهره جسته و به یاد داشته باشیم که صحابه(رض) به حق امتی میانهرو، وسط و بهترین امتی بودند که خداوند آنان را جهت دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر و شهادت بر سایر مردم، به عرصه آورد.
استقامت و پایداری بر حق و چنگ زدن بدان و عدم کوتاهی در بخشی از اجزای حق.. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ»[11]؛ محکم چنگ بزن بدان چیزی که به تو وحی شده است. چرا که تو قطعاً بر راه راست قرار داری. و قرآن مایه بیداری تو و قوم تو است، و از شما (درباره این برنامه الهی) پرسیده خواهد شد.
«وَإِنْ کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنْ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِی عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً»[12] نزدیک بود کافران (با نیرنگهای گوناگون و نیروهای زر و زور) تو را از (حکم) آنچه به تو وحی کردهایم (و قرآنش نامیدهایم، دور و) منصرف گردانند (و فقراء را از پیش تو برانند) تا (در عمل، حکم) جز قرآن را به ما نسبت دهی، و آن گاه تو را به دوستی گیرند (و همدمی تو را بپذیرند). و اگر ما تو را استوار و پابرجای (بر حق) نمیداشتیم، دور نبود که اندکی بدانان بگرائی.
سیرهی نبوی آکنده از موقعیتها و موضعگیریهای خطیری است که نمایشگر ثبات بر اصول، فداکاری، دادن قربانی به خاطر آن و تلاش برای پیروزی آن است؛ همچنانکه تاریخ دعوت اخوان المسلمین و جهاد مردانش در میادین مختلف نشانهی صادقی بر این مدعاست.
«صبر» از درسهای بسیار زیبا و نیکویی است که با تأسّی از رسول الله (ص) و یاران و تابعان و سایر صالحان صادق سابق و لاحق، میتوان آنرا فراگرفت، ابتلا و آزمایش فرساینده سنّتی از سنن جاری در دعوتهای حقیقی است و تا برپایی قیامت، وجود خواهد داشت.
« أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ»[13] آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم (و به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اقرار کردهایم) به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظائف و رنجها و سختیهائی که باید در راه آئین آسمانی تحمّل کرد) آزمایش نمیگردند؟! ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند (با انواع تکالیف و مشقّات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کردهایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند.
و راه دعوت پوشیده و مستور به چیزهای ناخوشایند و مخاطرهآمیز است و نزاع میان حق و باطل همیشگی و مستمر است...
«وَلَوْلا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتْ الأَرْضُ»[14] و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند، فساد زمین را فرا میگیرد.
و مؤمن را هیچ نجات و نجاتدهندهای نیست مگر صبر و پایداری و خداوند تعالی پیامبر(ص) را مخاطب قرار داده و وی را به صبوری و صبرورزی ملزم فرموده است: «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ»[15] پس (در برابر اذیّت و آزار کافران) شکیبائی کن، آن گونه که پیغمبران أُولُواالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند.
و ما همیشه با مشکلات و معضلهای فراوانی در راهی که در پیش گرفتهایم روبهرو خواهیم شد و نیروهای گوناگونی سد راه ما خواهند شد و حل مشکلات و رفع معضلات را چارهای جز صدق و راستی و صبر نیست و صبری که جمیل است و عاقبت و فرجام کار –به اذن الله- از آن پرهیزگاران است.
پانوشتها و ارجاعات
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - کلیات اشعار فارسى مولانا اقبال لاهورى با مقدّمه احمد سروش، کتابخانه سنائى، 1343 ه. ش، تهران، ص 68.
[2] - بقره: 257.
[3] - ابراهیم:1.
[4] - اشاره به آیات 11 و 70 سورهی مبارکهی یس که میفرماید: «إنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ» و نیز «لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا» است.
[5] -ذاریات:56.
[6] -محمد:12.
[7] -انعام:122.
[8] -انبیا:107.
[9] - احزاب:21.
[10] -محمد:17.
[11] -زخرف:44.
[12] -إسرا:73-74.
[13] -عنکبوت:2-3.
[14] -بقره:251.
[15] -احقاف:35.
نظرات
وعده<br /> <br /> <br /> <br /> مصطفی را وعده کرد الطاف حق <br /> گر بمیری تو نمیرد این سبق<br /> <br /> من کتاب و معجزت را حافظم <br /> بیش و کم کن راز قرآن را فضم<br /> <br /> هست قرآن مر ترا همچو عصا <br /> کفرها را درکشد چو اژدها<br /> <br /> تو اگر در زیر خاکی خفته ای <br /> چون عصایش دان هر آنچه گفته ای<br /> <br /> « مولوی »<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> رایحه یاسمن<br /> <br /> <br /> <br /> ای بر زده بر بام «دنی» (1) چتر تجمل <br /> آشفته به اوج «فتدلی» (2) خم کاکل <br /> تا از گل روی تو صبا برقع انداخت <br /> بر باد فنا رفت صفای ورق گل <br /> از سلسله زلف تو گردیده مسلسل <br /> تا شام ابد دایره دور و تسلسل <br /> بوی عرقت می وزد هر دم به مشامم <br /> از رایحه یاسمن و سوسن و سنبل <br /> شیدای تو هر دل چه به گردون چه به هامون <br /> جویای تو هر کس چه به یثرب چه به کابل <br /> نساج قضا بافته تشریف کرامت <br /> بر قامت زیبای تو از صبر و توکل <br /> یکباره شد از خویش به حیرتکده دل <br /> چندان که خرد گفت به ذات تو تعقل <br /> قاصر بود از گفتن اوصاف کمالت <br /> در بادیه عالم دل ناطقه کل <br /> ای باعث ایجاد وجود همه هستی <br /> تا طنطنه شرع تو زد کوس عدالت <br /> در شش جهت عرصه میدان توکل <br /> در کنگره تارک اقبال تو بنهاد <br /> سرپنجه استاد ازل تاج تفضل <br /> <br /> *سیدمحمد کاظم (بلبل)<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> فرشتهای که فرود آمد <br /> <br /> تو را چه گفت <br /> <br /> که تا امروز <br /> <br /> تمام جان و جهان را <br /> <br /> بهخویش میخوانی <br /> <br /> و تا زمین و زمان هست <br /> <br /> زنده میمانی؟ <br /> <br /> اگرچه بعد تو ای سبز <br /> <br /> باغها زردند <br /> <br /> و خیل مردنمایان شهر <br /> <br /> نامردند، <br /> <br /> ولی هنوز کسانی که با تو همسویند <br /> <br /> غبار غصه ز چشمان شهر <br /> <br /> میشویند <br /> <br /> اگرچه نیستی اما <br /> <br /> هنوز بانگ بلال از مناره میآید <br /> <br /> که شهر را به تماشای نور میخواند <br /> <br /> هنوز خاطره تابناک فریادت <br /> <br /> که تا نهایت تاریخ راه میپوید <br /> <br /> تمام هستی ما را در این خرابآباد <br /> <br /> به پایکوبی جشن و سرور میخواند <br /> <br /> هلا ستاره شبهای مکه و تاریخ! <br /> <br /> که طاق کاخ مداین <br /> <br /> بهخاطر تو شکست <br /> <br /> و شعلههای بلند آشیانه زرتشت <br /> <br /> به احترام شب زادنت <br /> <br /> به خاک نشست <br /> <br /> و ساوه چشم پرآب از هرآنچه غیر تو <br /> <br /> بست <br /> <br /> تو را غروب در این بامداد رنگین نیست <br /> <br /> هنوز، بوی تو در باغهای عالم هست<br /> <br /> <br /> «جواد محقق»<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> مرآت کبریا<br /> <br /> <br /> <br /> طالع شد از سپهر رسالت جمال تو <br /> وخورشید گشته محو جمال و جلال تو <br /> ورخسار دلفروز تو مرآت کبریاست <br /> ذات ازل ستوده به قرآن خصال تو <br /> وگفتار جانفزای تو گفتار ذوالجلال <br /> صد مرحبا به گفته نغز و مقال تو <br /> وظلمت گرفته بود جهان از سحاب کفر <br /> شد روشن از فروغ جمال و کمال تو <br /> وصف بسته اند بهر نیایش فرشتگان <br /> در انتظار صوت اذان بلال تو <br /> وخیل فرشته در شب معراج تو به عرش <br /> استاده اند با ادب اندر قبال تو <br /> وفرخنده آن کسی که ز اخلاص و معرفت <br /> پرهیزد از حرام و پذیرد حلال تو <br /> وبا این امید «قدسیه» جان می دهد که حشر <br /> خوش بنگرد جمال و رخ بی مثال تو<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> نور نتابد مگر جمال محمد(ص)<br /> <br /> <br /> <br /> ماه فروماند از جمال محمد(ص) <br /> سرو نباشد به اعتدال محمد(ص) <br /> قدر فلک را کمال و منزلتی نیست <br /> در نظر قدر با کمال محمد(ص) <br /> وعده دیدار هر کسی به قیامت <br /> لیله اسری شب وصال محمد(ص) <br /> این غزل شیخ مصلح الدین محمد بن عبدا... سعدی شیرازی، از مشهورترین اشعاری است که به ساحت پربرکت پیامبر نور، تقدیم شده است. <br /> بدون شک، این شهره، بی دلیل نیست. مهمترین دلیل این مسأله را شاید بتوان در ردیف باشکوه این شعر دانست. البته نباید از این سخن چشم پوشید که این نام عزیز، در اشعار دیگری هم در جایگاه ردیف، حضور داشته است، اما این شعر، با دیگر اشعار فرق می کند. این شعر به تمام معنا یک غزل است. با همان ویژگیهای غزل عاشقانه سعدی، بیت اول به نوعی توصیف رسول نور است، با همان ویژگیهایی که از معشوقه ازلی شعر فارسی و یا حداقل شعر سبک عراقی سراغ داریم. <br /> سعدی در ادامه به جایگاه پیامبر اسلام(ص) در ارتباط با سلسله انبیا و آموزه های دین مبین می پردازد. <br /> آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی <br /> آمده مجموع در ظلال محمد(ص) <br /> عرصه گیتی مجال همت او نیست <br /> روز قیامت نگر مجال محمد(ص) <br /> پس از اشاره به حضرت رسول(ص) در روز رستاخیز، شاعر چند بیت در همین فضا زمزمه می کند: <br /> و آن همه پیراسته جنت فردوس <br /> بو که قبولش کند بلال محمد(ص) <br /> همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد <br /> تا بدهد بوسه بر نعال محمد(ص) <br /> شمس و قمر در زمین حشر نتابد <br /> نور نتابد مگر جمال محمد(ص) <br /> شاید اگر آفتاب و ماه نتابد <br /> پیش دو ابروی چون هلال محمد(ص) <br /> اما شکوه این شعر - بی تردید- در تغزل صمیمی و شگفت انگیز دو بیت پایانی است. این تغییر روش شعر سبب می شود، بسیاری برای خواندن این شعر، تنها به ابیات آغازین و پایانی کفایت کنند. <br /> دو بیت پایانی که این ستون را با آنها به پایان می بریم، اگرنه بی نظیر ولی قطعاً در کارنامه شعری شیخ اجل کم نظیرند. <br /> چشم مرا تا به خواب دید جمالش <br /> خواب نمی گیرد از خیال محمد(ص) <br /> سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی <br /> عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)<br /> <br />
بۆ پێغهمبهری خۆشهویستمان<br /> <br /> <br /> (…)<br /> <br /> حامید بههرامی<br /> <br /> http://hamedbahramy.blogfa.com/<br /> <br /> لافاوێ بەرد<br /> <br /> بەرەو رووم دێ<br /> <br /> هەڵمەکەنێو <br /> <br /> رام دەماڵێ<br /> <br /> لەنێو لەپی<br /> <br /> بەردێکی سەربەرەوخوارا<br /> <br /> راو کراوم<br /> <br /> ***<br /> <br /> دڕکێ نەما <br /> <br /> دەستەکانم <br /> <br /> گازلێ نەگرێو نەم رفێنێ<br /> <br /> هۆ خەڵکینە!<br /> <br /> هەوڵێ بدەن<br /> <br /> دەستێ بێنن<br /> <br /> راگیرم کەن .<br /> <br /> ***<br /> <br /> نانا خەڵکی <br /> <br /> نەتانتوانی<br /> <br /> تەنیا شتێ <br /> <br /> کە ئەتوانێ<br /> <br /> دەستم گرێ<br /> <br /> بەس بەتەنیا <br /> <br /> نێگای تۆیە<br /> <br /> خۆشهویستم<br /> <br /> پێغهمبهرم.<br /> <br /> <br /> <br /> مەریوان – خەرمانانی 1375 <br /> <br /> <br /> <br /> جهژنی له دایک بوونی ئهو خۆشهویسته، له گشت لامان پیرۆز بێت.<br /> <br />
رۆژی دووی رهشهمه رۆژی زمانی دایکی پیرۆز بێت.<br /> <br /> هیوا دارین ئێمهش بهو کارهی له ئهنجومهنی بڵاو کردنهوهی وشهی کوردی دا دهستمان پێکردوه ههنگاوێکمان نابێت بۆ پاراستنی زوانی دایکیمان.<br /> <br /> هیوادارین یارمهتیمان بدهن.<br /> <br /> به سپاسهوه<br /> <br /> حامید بههرامی - مهریوان<br /> <br /> دوی رهشهمهی ۱۳۸۸ی ههتاوی <br /> <br />